۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۱۳:۰۸

پدرانه های شهید محمد صادقی؛

چشمانی که با مشاهده پدر جان می گیرند/ پایان فراق ۳۳ ساله

چشمانی که با مشاهده پدر جان می گیرند/ پایان فراق ۳۳ ساله

رفسنجان-بعد از ۳۳ سال رنج دوری فردا خانواده شهید محمدصادقی میزبان دلاورمردی می شوند که در این سالها با روح و قلبش همراه و همگام آنها بوده و حال می آید که به اشک های فراق فرزندانش خاتمه دهد.

خبرگزاری مهر – گروه استان ها؛ کاظم حسینی: پیکر پاک و گلگون سردار شهید «محمدعلی محمدصادقی» که در ۲۳ اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید و از آن زمان تاکنون پیکر مطهرش مفقوالاثر بود، پس از ۳۳ سال فراغ به رفسنجان و زادگاهش روستای دهن آباد بازگشته و در گلزار شهدای هرمزآباد به خاک سپرده می شود.

شهید «محمدعلی محمدصادقی» در فروردین سال ۱۳۲۱ در خانواده ای زحمتکش و مذهبی تولد یافت. در کودکی به مکتب خانه رفت و با کلام الهی انس پیدا کرد و پس از آن برای تحصیل وارد دبستان دانش هرمزآباد شد.

وی در سن ۱۲ سالگی دچار تب حصبه شد که این امر و همچنین وضع دشوار فقر مالی، مانع ادامه تحصیل وی شد. شهید محمدصادقی بعد از ترک تحصیل، در امر کشاورزی و دامداری به یاری پدر شتافت و در سن ۱۹ سالگی به خدمت مقدس سربازی عازم شد.

شهید محمدصادقی در دوران رژیم پهلوی نیز نقش پررنگی ایفا کرد به نحوی که در تظاهرات ضد رژیم ستمشاهی از افراد کم نظیر و سرآمد بود به طوری که در سال ۵۷ با رئیس ژاندارمری وقت که با ۱۲ سرباز مسلح نیز همراهی می شد درگیر شد و او را مجروح کرد.

سالها در جبهه های نبرد حق علیه باطل بود و سرانجام در عملیات بدر شربت شهادت نوشید و به دیدار معبود شتافت و از آن زمان تاکنون پیکر مطهرش جاویدالاثر و خانواده و فرزندانش چشم انتظار بازگشت پدر بودند، مادر شهید اشکها در فراق فرزند ریخت تا اینکه عمرش به دنیا کفاف نداد و سال ۸۵ دار فانی را وداع گفت و اکنون نیست تا ببیند فرزند عزیزش بازگشته است.

اکنون نوبت اوست که دستم را بگیرد

حاجیه فاطمه زارع همسر شهید محمدعلی محمدصادقی در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص اینکه چگونه از خبر پیدا شدنش مطلع شده است، می گوید: ظهر روز یکشنبه سر سفره ناهار می خوردیم که یکی از دوستان دخترم پیام داد که پدر شما پیدا شده که دخترم شروع کرد به گریه کردن، دامادم تلفن را برداشت و به خبر نگاه کرد دید درست است خبر با عکس شهید درج شده بود. باز هم باورمان نمی شد که بعد از ۳۰ سال برگردد.

وی در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، احساس خود را اینگونه بیان می کند: خوشحالم که از سرگردانی نجات یافته، تا حالا پیکر مطهرش در آفتاب، باران و باد و  ... بود و خوشحالم که اکنون روحش آزاد شده و فرزندانم چشم انتظاریشان به سر رسید.

اگر چه شهید محمدصادقی ۳۰ سال است که مفقود بوده و به خانه بازنگشته اما این همه ماجرا نیست چرا که کرامات زیادی از این شهید والامقام توسط فرزندان و همسرش دیده شده است. همسر شهید محمدعلی محمدصادقی در این باره می گوید: یک ماه پیش دستم خیلی درد گرفته بود بعد از نماز صبح که خوابیدم در خواب دیدم مانند اینکه از جبهه می آید، آمد و دستش را روی شانه ام گذاشت. گفتم خیلی دستم درد می کند. گفت خوب می شود و پس از اینکه بیدار شدم دستم خوب شده بود و دستم از درد افتاد. هر وقت که در کارم گره می خورد صدایش می کردم و می گفتم بیا به فریادم برس و واقعاً می آمد. پس از ازدواج یکی از دخترانم که محمدعلی در قید حیات بود، دختر دیگرم که می خواست ازدواج کند، داماد از زرند بود؛ شب خواستگاری ناراحت و مردد بودم که دخترم را به آن خانواده بدهم یا نه که خواب دیدم آمد و کنارم نشست و سه بار اعلام موافقت کرد.

این بانوی صبور با همسرش درد دلی دارد و البته یک تقاضا و می گوید: وقتی که با او روبرو شوم پیکر و پلاکش را می بوسم و می گویم وقتی رفتی همه بچه هایت را بزرگ و عروس و داماد کردم و الان خدا را شکر همه خودشان فرزند دارند اما حالا نوبت توست که وقتی آمدم در آن دنیا، دستم را بگیری و مرا شفاعت کنی.

پدر! حالا که آمدی یتیم نوازی کن و دستی روی سر ما بکش

فرزند بزرگ شهید محمدصادقی که خاطرات زیادی از پدر به یاد دارد اشک امانش نمی دهد و نمی تواند بر احساس خود غلبه کند. شاید این درد دل او با شهدای غواص که دو سال گذشته در رفسنجان تشییع شدند دل پدر را به درد آورده و فراق را برای او به پایان رسانده باشد.

سکینه محمدصادقی به مهر می گوید: پارسال که شهدای غواص را آوردند همسرم من را کنار ماشین شهدا برد و رفتم کنار تابوت شهدا، به آنها فقط التماس می کردم و می گفتم ای شهدا، پیش حضرت فاطمه (س) دعا کنید که ایشان اذن دهد که پدرم برگردد. من پیر شده ام، زانوهایم بی رمق شده، قدم خمیده شده، چشمهایم سو ندارد و چیزی از عمرم باقی نمانده و می خواهم پدرم را ببینم.

اما روز چهارشنبه ۲۸ تیر ماه ۹۶ بی شک برای خانواده شهید محمدصادقی روز به یادماندنی و فراموش نشدنی خواهد بود، روزی که پدر بعد از گذشت ۳۳ سال، قدم به داخل منزل می گذارد و با خانواده و فرزندانش دیدار خواهد کرد.

«بابا دورت بگردم، قربانت شوم آمدی؟ آمدی دستت را روی سر ما بکش و یتیم نوازی کن» فرزند بزرگ شهید محمدصادقی این جملات را بریده بریده و با چشمانی که کاملاً خیس شده و اشک ها پهنای صورتش را گرفته، بیان می کند.

خوابی که تعبیرش بازگشت پدر بود

فرزند ارشد شهید محمدصادقی در خصوص اینکه چگونه از خبر پیداشدن شهید مطلع شده است، اظهار می دارد: پسرم تماس گرفت و گفت بابابزرگ پیدا شده... جا خوردم و باور نمی کردم، پسرم گفت در سایت خبر داده اند که بابازبزرگ پیدا شده، خیلی خوشحال و به شدت متاثر شدم، خیلی سخت است ۳۳ سال انتظار و حالا هم تا نبینم و پلاک پاکش را نبوسم و با اشک هایم نشویم باور نمی کنم.

وی می افزاید: همیشه احساس غربت می کردیم و با اینکه صورت قبری در گلزار شهداء هرمزآباد برایمان درست کرده بودند ولی قبر خالی خیلی برای ما سخت بود.

دختر شهید محمدصادقی از یک خواب و توجه پدر به دخترش نیز برای ما تعریف می کند: همین اواخر ماه رمضان بود که خواب دیدم با مادرم به زیارت امام رضا (ع) رفته ایم، مادرم به من گفت بیا پدرت را که پایین هتل و منتظر است بالا بیاوریم چون نمی داند اتاق ما کجاست. دوان دوان به سمت پایین هتل رفتم و از چند پله مانده تا پایین، خودم را پرت کردم و بابا دستانش را باز کرد و مرا در آغوش گرفت و او را بوسیدم، گفتم دلم برایت خیلی تنگ شده بود و باز هم دوباره رفتیم بالا و دوباره صورت به صورت پدر گذاشتم تا خوابم برد و در این لحظه از خواب بیدار شدم. تعبیر خودم این بود که پدر برمی گردد.

بازگشت پدر در باورم نمی گنجد

جواد محمدصادقی فرزند پنجم سردار شهید صادقی نیز به خبرنگار مهر می گوید: من هم از کانال های خبری از پیدا شدن بابا مطلع شدم و بعد تماسی با علی آقا (برادرم) داشتم که او این موضوع را تایید کرد، چند لحظه ای خیلی سخت گذشت چون در باورم خطور نمی کرد که شاهد چنین اتفاقی باشم، برادر بزرگترم خیلی به من دلداری داد و گفت که نباید بی تابی کنی.

وی عنوان می کند: دو سه سال پیش اقدام بزرگی در این راستا شد و آن گرفتن DNA از پدران و مادران، فرزندان و برادران شهید بود، زمانی که به درمانگاه امام برای نمونه گیری رفتیم، ۳۱ نفر حضور داشتند و فکر نمی کردم که در رفسنجان هنوز این تعداد شهید مفقودالاثر داشته باشیم. با توجه به اینکه نزدیک ترین فردی که مطابقت بیشتری با گروه خونی پدرم داشت من بودم، از من و خواهر بزرگترم نمونه گیری شد.

وی ادامه می دهد: خوشحالم که این قضیه به سرانجام رسیده و پس از آزمایشهایی که روی پلاک و استخوان انجام داده بودند به مطابقت آنها با شهید پی بردند و باعث خرسندی و خوشحالی ما شد.

این فرزند شهید محمدصادقی خوشحالی اش از پیدا شدن بابا را با اشک هایش تصدیق کرده و می گوید: در این ۳۰ سال کمبود بابا را احساس می کردیم. البته دایی ها، عموها و اقوام تا آنجا که در توانشان بود رسیدگی می کردند، یادم می آید زمانی که بچه بودم دایی هر هفته از ناصریه می آمد و ما را از ظهر پنجشنبه تا عصر جمعه به خانه خود می برد و همیشه سنگ صبورمان او بود و همه دلخوشی مان این بود که آخر هفته شود و دایی بیاید. درست است که کمبود پدر را داشتیم اما مادرم همیشه کمبودش را پر کرده بود و ما هیچوقت احساس نکردیم که بی پدر هستیم و بزرگتر نداریم. مادرمان برای ما هم مادر بود و هم پدر و امیدواریم همیشه سایه اش بالای سر ما باشد. نوه ها و نتیجه ها نیز آخر هر هفته این خانه برای همه آنها هتل است و هر کسی هر غم و غصه ای که دارد فراموش می کند و اینجا دور هم جمع می شویم.

خواهرم برای پدر لالایی بخوان

جواد محمدصادقی درباره اینکه وقتی پدر پس از ۳۳ سال به خانه برگردد به او چه می گوید، در حالی که اشک می ریزد، عنوان می کند: امروز وقتی خواهر کوچکم را دیدم تنها چیزی که به او گفتم این بود که گفتم بابا برای تو لالایی نخواند... تو می توانی برای او لالایی بخوانی. و بابا را در بغل بگیری و بگویی خوش آمدی...

این فرزند شهید بزرگوار محمدصادقی خاطره ای خواندنی از حضور شهید در زندگی روزمره خود و خانواده اش بیان کرده و می گوید: زمانی که می خواستم ازدواج کنم از دوم فروردین تا ۲۳ تیر که تولد امام جواد (ع) بود بنایی داشتیم، ۱۰ خرداد بود، خیلی خسته از چند روز سر کار رفتن، استاد بنا زنگ زد که امروز کارگران سر کار نیامدند و خودت بیا برای کمک، اینقدر خسته بودم که ساعت حدود ۱۲ زودتر کار را تعطیل کرد. در مسیر که به خانه برمی گشتم، به خودم گفتم امسال در بنایی برادران هیچکدام کمک ما ندادند.

حول و حوش ۳ بعدازظهر بود خواب رفتم و خواب دیدم بابا آمد و سر مرا به دامان خود گرفت و دستش را لابه لای موهای من کشید و گفت: ناراحت نباش... ما اینقدر به تو کمک داه ایم که تو متوجه نشده ای... به او گفتم بابا زن همسایه مان خیلی به ما و مادر احترام دارد، پدرم گفت به او بگو خوب شدی، وی فردی بود که به سرطان کبد مبتلا بود و پزشکان جوابش کرده بودند و گفته بودند احتمالا دو روز دیگر زنده است و الان پس از ۱۰ سال از آن خواب سالم است و شفا یافت. من آن روز ۱۵ دقیقه خوابیدم که به اندازه ۲۴ ساعت استراحت، برای من آرامش داشت. پدرم همیشه مراقب ما است و حتی منحصر به ما نیست.

وی از همه اهالی هرمزآباد، مسئولین شهرستان بویژه فرماندار و بخشدار مرکزی، سپاه، شورای اسلامی دهن آباد و هرمزآباد، ستاد یادواره شهدا هرمزآباد، همکاران دانشگاه علوم پزشکی که در همین چند روز تلاش زیادی برای برگزاری مراسم باشکوه تشییع و وداع با شهید داشته اند تشکر و قدردانی می کند.

رفسنجانی ها چشم انتظار ۱۹ شهید مفقودالاثر

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران رفسنجان نیز در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار می دارد: پیکر مطهر شهید محمدصادقی همزمان با شهادت امام صادق (ع) در رفسنجان تشییع و پس از آن در زادگاهش در گلزار شهدای هرمزآباد به خاک سپرده می شود.

حسین صابری می افزاید: کاروان شهدا متشکل از ۲۰۰ شهید گلگون‌کفن در سالروز شهادت امام صادق (ع) در شهرهای مختلف کشور از جمله استان کرمان تشییع می شوند که شهید محمدصادقی یکی از آنها است.

به گفته وی شهرستان رفسنجان هنوز منتظر بازگشت پیکر ۱۹ شهید است که برخی از آنها پدران و مادرانشان پس از تحمل رنج فراق از دنیا رفته و به فرزندشان پیوستند.

کد خبر 4034407

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha